بهرادبهراد، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

خاطرات پسر کوچولوی ما

بهراد در اولین برف زندگی

بالاخره بعد از چند سال یه برف حسابی شهر اصفهان رو سفید پوش کرد .  بهراد برای اولین بار در زندگی برف رو تجربه کرد. اولش خیلی تعجب کرد: اما بعد، تصمیم گرفت با باباش برف بازی کنه: بهراد سعی می کرد دستهاشو با گرمای نفسش گرم کنه اما دستهای کوچولوش اونقدر یخ کرده بود که ترجیح داد به جای بازی بره خونه و بارش برف رو از پشت شیشه نگاه کنه. ...
16 دی 1392

بهراد و خواب فرشته ها

به نظر شما فرشته ها دارن تو خواب به بهراد چی می گن که اصلا دلش نمی خواد بیدار شه؟ البته بعد از این که بهراد تمام  روز رو در خواب با فرشته ها تقسیم کرد،به مامان فرشته قول داد که شب رو بیدار نمونه و خوب بخوابه   ...
3 دی 1392

بهراد فوتبالی

یه روز  بهراد روی صندلی توپش نشسته بود که یه دفعه جو گیر شد و با تلاش فراوان اومد پایین تا با پوشیدن لباس آبیش نشون بده که یه استقلالی دو آتیشه است. ...
2 دی 1392

بهراد و شب یلدا

بهراد اولین یلدای زندگیشو  تجربه کرد. البته اجازه خوردن تنقلات رو نداشت. فقط تونست پای کرسی مادربرزگ بشینه و خودشو گرم کنه و برای بقیه از سماور نفتی، چایی بریزه.     ...
30 آذر 1392

بهراد و اولین تلاش برای حرکت

بهراد بعد از گذشت 3 ماه و 6 روز از زندگی زمینی به این نتیجه می رسه که زندگیش خیلی یکنواخت شده و تصمیم می گیره مسیرشو خودش تعیین کنه. اینم اولین تلاش برای یک هدف بزرگ: بعد از یه تلاش طولانی، بهراد به این نتیجه می رسه که هنوز خیلی زوده که سینه خیز بره. بنابراین نصمیم می گیره 180 درجه بچرخه و با خیال راخت به بازی با خرس کوچولوش ادامه بده. ...
16 آذر 1392
1